English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2540 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
allowing U پذیرفتن اعطاء کردن
allows U پذیرفتن اعطاء کردن
listens U پذیرفتن استماع کردن
listening U پذیرفتن استماع کردن
allow U پذیرفتن اعطاء کردن
listened U پذیرفتن استماع کردن
listen U پذیرفتن استماع کردن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
admits U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
bosom U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosoms U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
mistake U اشتباه کردن
to goof up [American E] U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
misconstrued U اشتباه کردن
misconstrue U اشتباه کردن
misconstrues U اشتباه کردن
goofing U اشتباه کردن
misconstruing U اشتباه کردن
slip U اشتباه کردن
goofs U اشتباه کردن
slips U اشتباه کردن
to make an error U اشتباه کردن
goofed U اشتباه کردن
slip-ups U اشتباه کردن
slip-up U اشتباه کردن
slip up U اشتباه کردن
mistook U اشتباه کردن
slipped U اشتباه کردن
goof U اشتباه کردن
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
blunders U اشتباه کردن
blunder U اشتباه کردن
miscue U اشتباه کردن
mistakes U اشتباه کردن
blundering U اشتباه کردن
mistaking U اشتباه کردن
trip up <idiom> U اشتباه کردن
blundered U اشتباه کردن
fumbled U اشتباه کردن
fumble U اشتباه کردن
fumbles U اشتباه کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
miscalculating U اشتباه محاسبه کردن
miscalculate U اشتباه محاسبه کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
misthink U اشتباه فکر کردن
miscalculates U اشتباه محاسبه کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه محاسبه کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
to stumble in one's speech U درسخنرانی اشتباه کردن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
refuting U اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes U اشتباه کسی را اثبات کردن
To lead someone astray. U کسی رادچار اشتباه کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
refuted U اشتباه کسی را اثبات کردن
refute U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
eat crow <idiom> U مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to make a typing error [mistake] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
fluffing U نرم کردن اشتباه کردن
fluffs U نرم کردن اشتباه کردن
fluffed U نرم کردن اشتباه کردن
fluff U نرم کردن اشتباه کردن
malfunctions U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
allow U پذیرفتن
accept U پذیرفتن
vouchsafes U پذیرفتن
embracing U پذیرفتن
allowing U پذیرفتن
admit U پذیرفتن
vouchsafe U پذیرفتن
admits U پذیرفتن
vouchsafed U پذیرفتن
admitting U پذیرفتن
embraces U پذیرفتن
vouchsafing U پذیرفتن
to take in U پذیرفتن
accepts U پذیرفتن
take by storm <idiom> U پذیرفتن
accepting U پذیرفتن
hear U پذیرفتن
hears U پذیرفتن
embraced U پذیرفتن
allows U پذیرفتن
embrace U پذیرفتن
take in U پذیرفتن
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
risked U پذیرفتن خطر
adopts U به فرزندی پذیرفتن
adopt U به فرزندی پذیرفتن
to run away with U باشتاب پذیرفتن
risk U پذیرفتن خطر
deigns U لطفا پذیرفتن
acculturate U فرهنگ پذیرفتن
deign U لطفا پذیرفتن
hearken U بگوش دل پذیرفتن
filiate U بفرزندی پذیرفتن
risking U پذیرفتن خطر
deigned U لطفا پذیرفتن
deigning U لطفا پذیرفتن
acceptance of goods U پذیرفتن کالا
risks U پذیرفتن خطر
honor U پذیرفتن برات
stretch a point <idiom> U اتفاقی پذیرفتن
co opt U بهمکاری پذیرفتن
adopting U به فرزندی پذیرفتن
co-opt U بهمکاری پذیرفتن
co-opts U بهمکاری پذیرفتن
to snatch at U باشتیاق پذیرفتن
receives U رسیدن پذیرفتن
snap up U بیدرنگ پذیرفتن
adoption U به فرزندی پذیرفتن
co-opting U بهمکاری پذیرفتن
co-opted U بهمکاری پذیرفتن
receive U رسیدن پذیرفتن
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
westernised U تمدن غربی را پذیرفتن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
westernizing U تمدن غربی را پذیرفتن
adhibit U ترتیب دادن پذیرفتن
to take a bet U پذیرفتن گرویا شرط
westernized U تمدن غربی را پذیرفتن
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
westernize U تمدن غربی را پذیرفتن
westernising U تمدن غربی را پذیرفتن
westernises U تمدن غربی را پذیرفتن
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliate U به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated U به فرزندی پذیرفتن مربوط
to grant an application U درخواست نامه ای را پذیرفتن
to accept a job U کاری [شغلی] را پذیرفتن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
pig in a poke <idiom> U چشم بسته پذیرفتن
adopt U درمیان خود پذیرفتن
to toe the line U برنامه حزبی را پذیرفتن
westernizes U تمدن غربی را پذیرفتن
to snap at an invitation U دعوتی را فورا پذیرفتن
affiliating U به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates U به فرزندی پذیرفتن مربوط
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
take U پذیرفتن موثر واقع شدن
judaize U اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
takes U پذیرفتن موثر واقع شدن
to accept this token of my esteem U پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
acquisition U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
acquisitions U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
to take the fall [American English] U مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
to snap up U بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
face up to <idiom> U پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
accept as true U گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to overtax oneself U بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
To accpt the consequences . to face the music . U پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
billet U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation U درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billeting U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com